احمد احمدی؛ حسیبه رضائی
چکیده
یکی از شاخصهای عمدۀ توسعۀ سیاسی و اجتماعی، مشارکت سیاسی است. معلمان که بخش مهمی از سرمایههای انسانی هر جامعهای هستند با مشارکت سیاسی خود میتوانند نقش تعیینکنندهای در جامعهپذیری سیاسی داشته باشند. هدف از این بررسی، رابطۀ رفاه اجتماعی با میزان مشارکت سیاسی معلمان است. در این مطالعه، براساس نظریات و تئوریهای جامعهشناسی، ...
بیشتر
یکی از شاخصهای عمدۀ توسعۀ سیاسی و اجتماعی، مشارکت سیاسی است. معلمان که بخش مهمی از سرمایههای انسانی هر جامعهای هستند با مشارکت سیاسی خود میتوانند نقش تعیینکنندهای در جامعهپذیری سیاسی داشته باشند. هدف از این بررسی، رابطۀ رفاه اجتماعی با میزان مشارکت سیاسی معلمان است. در این مطالعه، براساس نظریات و تئوریهای جامعهشناسی، یکی از عوامل تأثیرگذار بر مشارکت سیاسی، احساس برخورداری از رفاه اجتماعی در بین مردم است. روش پژوهش پیمایشی و جامعۀ آماری آن همۀ معلمان شهر مریوان در سال تحصیلی 91ـ92 است. حجم نمونه 300 نفر بوده که به روش نمونهگیری تصادفی طبقهای انجام شده است. نتایجنشانمیدهدکهمیزان مشارکت سیاسی در بین 60 درصد از پاسخگویان در حد پایین در مقابل در بین 6 درصد در سطح بالا و در نهایت در بین 34 درصد از پاسخگویان در سطح متوسطی است؛ اما رفاه اجتماعی در بین پاسخگویان بدین ترتیب است: در بین 45 درصد در حد پایین، 13 درصد بالا و 42 درصد در سطح متوسطی است. یافتههای پژوهش نشان میدهند که متغیرهای شادکامی، تأمین، نیازها، مقایسههای نسبی و تحصیلات دارای تأثیر مثبت (مستقیم) بر میزان مشارکت سیاسی در بین معلمان هستند و متغیر ترجیحات با ضریب (34/0-) دارای تأثیر کاهنده بر میزان مشارکت سیاسی است؛ اما رابطۀ بین متغیرهای «سن، جنس، وضعیت تأهل» یا مشارکت سیاسی معنادار نبود. تحلیل رگرسیون چندمتغیره نشان داد که پنج متغیر (شادکامی، تأمین، نیازها، ترجیحات، مقایسههای نسبی) در مجموع 39 درصد از تغییرات متغیر وابسته (مشارکت سیاسی) را تبیین کردند. نتایج پژوهش حاضر نشان میدهد که در کل رفاه اجتماعی تأثیری مستقیم و معنادار بر مشارکت سیاسی دارد.
محمدحسین پناهی
چکیده
ربع پایانی قرن بیستم با پدیده چرخش فرهنگی، به همراه پدیده پسامدرنیته و پساساختارگرایی، هم در بُعد واقعیت اجتماعی و هم در بُعد تحلیل اجتماعی، مصادف بوده است. این چرخش نهتنها نشاندهنده اهمیت یافتن بیشازپیش نقش فرهنگ در زندگی انسانها و در علوم انسانی و اجتماعی است، بلکه نشاندهنده فهم درستتر و عمیقتر از نقش و قدرت فرهنگ در ...
بیشتر
ربع پایانی قرن بیستم با پدیده چرخش فرهنگی، به همراه پدیده پسامدرنیته و پساساختارگرایی، هم در بُعد واقعیت اجتماعی و هم در بُعد تحلیل اجتماعی، مصادف بوده است. این چرخش نهتنها نشاندهنده اهمیت یافتن بیشازپیش نقش فرهنگ در زندگی انسانها و در علوم انسانی و اجتماعی است، بلکه نشاندهنده فهم درستتر و عمیقتر از نقش و قدرت فرهنگ در انواع ساحتهای زندگی بشری و تحلیل اجتماعی است، که مدتها تحتالشعاع عامل اقتصادی قرار گرفته بود. در این مقاله سعی میشود اولاً با پرداختن به موضوع توسعه فرهنگ و انواع و ابعاد آن اهمیت توسعه فرهنگ و توسعه فرهنگی مورد حث قرار گیرد. ثانیاً، سعی میشود با استفاده از مطالعات مفاخر در رابطه با نقش فرهنگ در توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نشان داده شود که توسعه عرصههای گوناگون جامعه بدون توسعه فرهنگ نه میتواند مداوم و پایدار باشد، و نه میتواند در جهت خودشکوفایی و تکامل انسانی قرار گیرد. بدین معنی توسعه عرصههای گوناگون جامعه باید توسعهای مبتنی بر فرهنگ ایرانی – اسلامی و یا به معنای دقیق کلمه «توسعه فرهنگی» باشد، تا تلاشهای کشور در جهت پیشرفت اسلامی ایرانی مقرون با موفقیت گردد.
ابوالفضل دلاور
چکیده
توسعه سیاسی در کلیترین تعریف، فرآیندی است که طی آن ظرفیت ساختارها و نهادهای سیاسی، همچنین پویایی نیروها و روابط سیاسی یک کشور در جهت ساماندهی امور عمومی (داخلی و خارجی) افزایش مییابد. در قرون اخیر، توسعه سیاسی حول محور سه فرآیند بهپیش رفته است: تمرکز قدرت سیاسی، نهادمند شدن و قانونمند شدن حکومت و دموکراتیک شدن آن با نگاهی ...
بیشتر
توسعه سیاسی در کلیترین تعریف، فرآیندی است که طی آن ظرفیت ساختارها و نهادهای سیاسی، همچنین پویایی نیروها و روابط سیاسی یک کشور در جهت ساماندهی امور عمومی (داخلی و خارجی) افزایش مییابد. در قرون اخیر، توسعه سیاسی حول محور سه فرآیند بهپیش رفته است: تمرکز قدرت سیاسی، نهادمند شدن و قانونمند شدن حکومت و دموکراتیک شدن آن با نگاهی کلی به تجربه کشورهای گوناگون، دو الگوی اصلی توسعه سیاسی را میتوان از یکدیگر تفکیک کرد؛ در الگوی اول که میتوان آن را «دولت محور» نامید، ظرفیت حکومت، بهویژه دستگاههای نظامی و اداری آن افزایش یافته اما عرصه اجتماعی سیاست و روابط میان دولت و جامعه توسعه چندانی نیافته است. در این الگو، ثبات و امنیت سیاسی معمولاً در معرض فشارهای ناشی از تعارضات و منازعات آشکار و پنهانی بوده که ریشه در انسداد روابط سیاسی و شکاف میان دولت و جامعه داشته است. در الگوی دوم که میتوان آن را «جامعه محور» نامید، به موازات توسعه سازمان حکومت، نیروها و نهادهای اجتماعی و مدنی نیز توسعه یافتهاند و روابط دولت و جامعه از تعادل برخوردار شده است. در این مقاله با مروری بر تجربیات توسعه سیاسی در اروپای غربی نمونههایی از الگوهای توسعه سیاسی مورد بررسی قرار گرفته و بر اساس آن، برخی از ملزومات عام توسعه سیاسی استخراج شده است.