TY - JOUR ID - 3525 TI - نظریة برنامه‌ریزی مارکس‌گرا: تطور اندیشة برنامه‌ریزی در آراء مارکس‌گرایان، دکتر پرویز اجلالی JO - برنامه ریزی رفاه و توسعه اجتماعی JA - QJSD LA - fa SN - 2345-492X Y1 - 2012 PY - 2012 VL - 3 IS - 11 SP - 93 EP - 130 KW - شیوة تولید KW - نظام بازار KW - تصاحب اجتماعی KW - نظریة تنظیم KW - شیوة تنظیم KW - نظام انباشت DO - N2 - این مقاله برسر آن است که چارچوب کلی نظریة برنامه‌ریزی مارکس‌گرا و تحولات آن را در طی سال‌های قرن بیستم و دهة اخیر ترسیم کند تا بتوان آن را با دیگر نظریه‌های برنامه‌ریزی مقایسه کرد و به‌این ترتیب گامی ‌دیگر در جهت تدقیق و تشریح نظریة برنامه‌ریزی به طور کلی برداشت. این  هدفی است که نویسنده مقاله تعقیب می‌کند، زیرا بر این باور است که هرنوع برنامه‌ریزی نیازمند چارچوب تئوریک قوی می‌باشد و فقط اندیشیدن نظام‌مند و منسجم دربارة اهداف، آثار و فرایند فعالیت‌هایی که با عنوان برنامه‌ریزی انجام می‌شود است که می‌تواند امکان برنامه‌ریزی مفید وسازنده را فراهم آورد. اما از آنجا که نویسندگان پیرو مارکس مستقیماً نظریه‌ای با عنوان نظریه برنامه‌ریزی ارائه نکرده‌اند و برخلاف عمل برنامه‌ریزی که به طور جدی از اتحاد شوروی شروع شد، در زمینة نظریه برنامه‌ریزی پیشتاز نبوده‌اند، بهترین روش برای ترسیم مختصات یک نظریة برنامه‌ریزی مارکس‌گرا، تعقیب تفسیر‌ها و تحلیل‌هایی است که در طی یک دورة صد ساله دانشگاهیان علاقمند به آراء مارکس دربارة برنامه و برنامه‌ریزی در کشورهای سوسیالیستی و سرمایه‌داری ارائه کرده‌اند و این همان روشی است که ما در این مقاله در پیش گرفته‌ایم. بررسی ما نشان می‌دهد که اگرچه نه مارکس و نه مهمترین پیروان او در حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه، یعنی لنین و تروتسکی مطلب دندان‌گیری دربارة برنامه‌ریزی نگفته بودند اما نفی نظام بازار و سرمایه‌داری و کوشش در جهت ایجاد نوعی مالکیت و بهره‌برداری اجتماعی منابع، خود به خود به دولتی کردن ابزار تولید و برنامه‌ریزی انجامید. در این مرحله در نظر سوسیالیست‌ها برنامه‌ریزی امری بدیهی می‌نمود و نیازمند توجیه نظری نبود، اما با ظهور اولین مشکلات و پیامدها و ابهاماتی که پیش می‌آمد اندیشیدن به معنا و مفهوم برنامه‌ریزی شروع شد. افزون بر این، از زمان رکود بزرگ در آغاز دهة 1930 میلادی و بویژه پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از دولت‌های سرمایه‌داری غربی و پس از آن کشورهای در حال توسعه نیز کار برنامه‌ریزی اقتصادی و کالبدی را شروع کردند و خود این موضوع پرسش‌های زیادی را درباره ماهیت این برنامه‌ریزی‌ها و تفاوت آن‌ها با یکدیگر برانگیخت. پاسخ صاحب نظران مارکس‌گرا  به ‌این پرسش‌ها را می‌توان نظریه برنامه‌ریزی مارکس‌گرا نامید. امروزه دیدگاه‌های نو مارکس‌گرا و پسا مارکس‌گرا  (و از میان آن‌ها نظریة تنظیم) هنوز بر اهمیت برنامه‌ریزی تأکید دارند، اما کمتر متفکری برنامه‌ریزی را جانشین بازار و تنها نظام سامان بخش اقتصاد به شمار می‌آورد. به نظر ایشان، آنچه در تجربة شوروی و متحدانش به عنوان سوسیالیسم و نظام  غیرسرمایه‌دارانه فهمیده شد، متکی بر دو اصل مالکیت دولتی (به عنوان مالکیت اجتماعی) و برنامه‌ریزی متمرکز (به عنوان جانشین مکانیزم‌های بازار) بود. اما هر دوی این‌ها در عمل نتایج نامناسبی به بار آوردند، مالکیت دولتی خود به مانعی برای تحقق سوسیالیسم تبدیل شد و برنامه‌ریزی متمرکز و از بالانیز نتوانست بسیج اجتماعی لازم برای توسعه‌ای پایدار را فراهم آورد. با وجود این انتقادهای تند و تیز از تجربة کمونیسم، پسا مارکس‌گراها و نومارکس‌گراها هم  مانند مارکس‌گراهای سنتی بشدت با سرمایه‌داری مخالف‌اند و آن را مشکل ساز و در نهایت ناعادلانه و غیر انسانی می‌دانند. به نظر ایشان سرمایه‌داری نمی‌تواند هیچ یک از انتخاب ‌های اساسی  که هر اقتصادی می‌بایست انجام دهد، را به نحو درست و کارآ تحقق بخشد. یکی از مهمترین دیدگاه‌های پسا مارکس‌گرا نظریة تنظیم است. تفاوت طرفداران نظریة تنظیم با مارکس‌گرایان سنتی این است که‌ ایشان به جای حذف مالکیت خصوصی به نظام تنظیم یا ساماندهی توجه نشان می‌دهند[1] و خواهان ایجاد نظامی ‌هستند که بخش خصوصی (شامل تعاونی)، دولت، بخش مدنی (فعالیت‌های غیر منفعت طلبانه) و نوعی  بانکداری دارای مسئولیت عمومی‌ را در بربگیرد و شرایط مناسب‌تر و برابری‌گراتری از سرمایه‌داری به وجود آورد.   UR - https://qjsd.atu.ac.ir/article_3525.html L1 - https://qjsd.atu.ac.ir/article_3525_7cba1627abd527d0aa99dd1693531472.pdf ER -