این پژوهش با اتکای به نظریهاستر بزرف در باره فرآیند توسعه در پی پاسخ گویی بهاین پرسش است که آیا ورود تکنولوژی منجر به توانمندی زنان شالیکار شمال ایران شده است؟ برای پاسخگویی بهاین پرسش از روش کیفی استفاده شده است و نسلی از زنان در یک دوره 15 ساله مورد مطالعه قرار گرفته است. و تحول فعالیتها، فرصتها و منابع در دسترس آنان مورد ...
بیشتر
این پژوهش با اتکای به نظریهاستر بزرف در باره فرآیند توسعه در پی پاسخ گویی بهاین پرسش است که آیا ورود تکنولوژی منجر به توانمندی زنان شالیکار شمال ایران شده است؟ برای پاسخگویی بهاین پرسش از روش کیفی استفاده شده است و نسلی از زنان در یک دوره 15 ساله مورد مطالعه قرار گرفته است. و تحول فعالیتها، فرصتها و منابع در دسترس آنان مورد مشاهده و بررسی قرار گرفت. به نظر میرسید که با ورود تکنولوژی عملاً نقشهای زنان کاهش یافته و آنان به حاشیه فعالیت تولیدی رانده شده و دسترسی آنان به منابع مالی قدرت کاهش یافتهاست. مشاهدات حکایت از تفاوت ابزارهای مورد استفاده زنان و مردان و نیز جدایی نقشهای آنان داشت. در فرآیند توسعه و در فعالیتهایی که شرایط و امکانات منطقه اجازه ورود تکنولوژی را به آنان میداد، نقشها از فعالیتهای زنانه خارج شده و به فعالیتهای مردانه افزوده شده است. پیامد کاهش فعالیتهای زنان آن بود که کنترل محدود زنان بر منابع قدرت مالی حاصل از مالکیت برنح یا زمین و نیز فروش آن، بیش از پیش کم شود و دسترسی آنان به منابع تشویق کننده قدرت از جمله مالکیت نیز محدود شود. تغییر این نقشها زنان را بیشتر به زنان خانه دار تبدیل کرده و روابط اجتماعی آنان را نیز در سطح محلی با دیگر زنان کاهش دادهاست.