غلامرضا غفاری
چکیده
توسعه بهمثابه صفتی که بیانگر کم و کیف هر جامعه و دوره تاریخی است و در حوزههای وسیع اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در مقیاسهای کلان (نظام)، میانی (نهادی و سازمانی) و خرد (کنشگری) قابلشناسایی و احصاء است بهرغم قوتها و توانمندیهایی که با خود دارد آسیبها و مسائلی را هم همراه دارد، که آن را دچار اختلال و ناپایداریهایی ...
بیشتر
توسعه بهمثابه صفتی که بیانگر کم و کیف هر جامعه و دوره تاریخی است و در حوزههای وسیع اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در مقیاسهای کلان (نظام)، میانی (نهادی و سازمانی) و خرد (کنشگری) قابلشناسایی و احصاء است بهرغم قوتها و توانمندیهایی که با خود دارد آسیبها و مسائلی را هم همراه دارد، که آن را دچار اختلال و ناپایداریهایی میکند. این اختلال و ناپایداری در کشورهایی که فرآیند توسعهشان متأثر از جوامع دیگر و پارادایمهای فکری بیرونی بوده بیشتر بوده است. و مهمتر اینکه این وضعیت در حوزه اجتماعی که قلمرو توسعه اجتماعی را تشکیل میدهد، نمایی بیشتری دارد. در این مقاله به چرایی غفلت از توسعه اجتماعی، ناپایداری و آسیبهای آن در پرتو گفتمانهای جدید و تازهای که در نوشتههای توسعه مطرح شدهاند چون گفتمان پسا استعماری، پسا توسعهای و توسعه جایگزین و نیز تجربه عملی و پیامدهایی که سیاستها و برنامههای توسعهای از حیث اجتماعی در پی داشتهاند استفاده میشود. فرض بنیادی این مقاله این است که امر اجتماعی و بهتبع آن توسعه اجتماعی مورد غفلت قرارگرفته و نگاهی تقلیل گرایانه در بحثهای توسعه وجود داشته است. بهگونهای که توسعه اجتماعی را در مقام نظر معطوف به رفاه اجتماعی در معنای حداقلی آن و از حیث سیاستی معادل با تدارک خدمات رفاهی و پاسخ به نیازهای اساسی دانسته و یا اینکه پسماند امر اقتصادی و سیاسی تلقی شده است.